
نوشتاری در باب:
دلایل نیاز به استاد در سیر و سلوک
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مرحوم آیت الله سعادت پرور(پهلوانى) مى فرمایند:
“بر هیچ عاقلى پوشیده نیست که بدون استاد نمى توان بر هیچ یک از علوم مادى آگاهى یافت، سیر و سلوک و رسیدن به مقامات عالیه انسانیت فراتر از هر علمى و مشکل تر از هر هنرى است که ممکن نیست بدون استاد و راهنما به پایان رسانید. لذا بر طالبین این راه است که قبل از هر چیز، استاد و مرشدى پاکیزه سیرت و آگاه بر مبانى اسلام را که خود نیز استاد دیده باشد برگزینند تا بتوانند با عمل به دستورات وى راه پر خطر و عظیم الهى را طىّ نمایند…
و چنانچه استاد، خود استادِ شایسته ندیده و یا کامل نبوده و یا عقاید خود را با مبانى اسلام منطبق نکرده باشد، نه تنها خود در گمراهى است، بلکه دیگران را نیز به مهلکه و اشتباه انداخته و باعث تضییع عمر و نابودى جسم آنان مى گردد. و حتّى اگر کسى با جذبه، به مطلوب و گوهر یکتاى هستى دست یافته باشد، اگرچه کامل هم باشد، نمى تواند راهنماى دیگران گردد، زیرا خود راه و چاهى ندیده است.” (جمال آفتاب، ج3 ص11)
دلایل نیاز به استاد یا به تعبیرى مربّى و مُرشد را در دو محور میتوان مطرح کرد:
1-دلایل عقلی
استاد یعنى، راه شناس و راهنما و راهبر، بنابراین وجود او براى سلوک ضرورت دارد.
سه دلیل عقلى براى ضرورت وجود استاد در سیر و سلوک مطرح کردهاند:
الف. نیاز فطری درونی
انسانها براى رشد و تکامل در همه زمینه ها نیازمند استاد و مرّبى هستند. این نیازى همگانى و فطرى است که نمى توان آن را نادیده گرفت.
بشر با عقل فطرى خود در موضوعات و مسائلى که از آنها اطّلاعى ندارد به عالمان و متخصِّصان آن موضوع رجوع مى کند. ارشاد و رهبرى در سلوک و مسائل عرفانى از مصادیق روشن همین رجوع به عالم و متخصِّص است.
سیر و سلوک عرفانى پیچیدگیهای فراوانى دارد زیرا که نفس خود موجودی پیچیده است. از این رو کسی که به دنبال تربیت و پرورش نفس است نباید عنان نفس و روح خود را به دست هر کسی بدهد زیرا بسیاری از انحرافات و کج رویها از همین جا شروع میشود، بلکه باید در جستجوی استاد و مربّی بود که بتواند در این وادی سهمگین دست انسان را گرفته و هدایت و راهنمایی کند. در نظر مرحوم سیّد علی آقا قاضی(ره) این مسئله به حدّی مهم است که بارها از او نقل شده است که میفرمود: “اگر کسی نصف عمرش را در پیدا کردن استاد سپری کند ارزش دارد.” و این مسأله نکته مهمی است که امروزه در بسیاری از گرایشهای عرفانی مورد غفلت واقع شده است و به خاطر همین آسیبهای فراوان به سالکان و به ویژه جوانان وارد شده است.
بنابراین نیاز به استاد در سیر و سلوکِ معنوی و عرفانی، یک امر ضروری و بدیهی است.
ب. شناخت راه و منازل آن و خطرات و مخاطرات و موانع آن
سیر و سلوک مراحل مختلفى دارد و هر مرحله خطرات خاصِّ به خود را دارد. کسى که قبلاً تجربه سلوک نداشته است، در اینجا دچار مشکل خواهد شد و در برخى موارد از صراطِ مستقیم نیز منحرف میشود و در سیاه چالههای فکرى و عملى گرفتار میشود، چرا که راهزنان پیدا و پنهان در کمین سالک هستند. بنابراین عقل حکم میکند که انسان بدون راهنما قدم در وادى سلوک نگذارد.
طیِّ این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی (حافظ)
ج. تشخیص مکاشفات حقیقى از خیالات واهى
یکى از اصول مهم در عرفان عملى، کشف و شهود است، زیرا عارف حقایق را از این طریق بدست میآورد. ولى برخى مواقع تشخیص مکاشفاتِ صحیح عرفانى از خیالاتِ باطل شیطانى بسیار سخت میشود. اینجاست که نقش استاد بسیار مهم و حیاتى است. او که منازل سلوکى را قبلاً زیر نظر استادى دیگر پیموده است، با پیچ و خمهای راه کاملاً آشناست و میتواند سالک را در دریافتن علّت رخداد برخى شهودها یا تجربه کردن برخى حالتها یارى دهد. استاد بنا به تجربههای خود و قدرت نفوذ در دل سالک، میداند در هر مرحلهای چه حالى و چه شهودى به سالک دست میدهد. بنابراین سالک باید در هر مرحله مکاشفات و حالات و خواطر خود را براى استادش عرضه کند تا او مکاشفات حقیقى و باطل را تشخیص داده و رفع اختلاف کند.
قیصرى در فصل ششم از مقدّمه خود بر شرح فصوص الحکم، پس از برشمردن عوامل و اسباب خطا در مکاشفات، میگوید: “همچنان که خواب به اضغاث احلام و غیر آن تقسیم میشود، آنچه در بیدارى به مکاشفه درمیآید نیز بر دو قسم است: برخى حقیقت محض بوده، در نفس الامر واقعیّت دارند، برخى نیز فقط امورى خیالى است که هیچ حقیقتى نداشته، بلکه شیطانى است. گاه نیز شیطان این مکاشفات خیالى را به اندکى از امور حقیقى و نشانههای واقعى میآمیزد تا مکاشِف را به گمراهى افکند. از این رو، سالک به استاد و مرشدى نیازمند است که او را به حق ارشاد و از مهلکهها برهاند.” (قیصرى، شرح فصوص الحکم، ص100)
2-دلایل نقلى
آیات و روایات فراوانى بر لزوم استاد در سیر و سلوک وجود دارد:
الف. آیات قرآنى
با مراجعه به قرآن کریم، میبینیم آیات زیادى در خصوص نیاز انسان به راهنما و هادى وجود دارد. و این آیات بهترین دلیل بر لزوم استفاده از استاد و مرشِد، در رسیدن به حقایق هستند. به چند نمونه از این آیات اشاره میشود:
-“و ما أرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إلّا رِجالًا نُوحی إلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُم لاتَعْلَمُونَ.” (نحل/43 و انبیاء/7)
(ما پیش از تو، به رسالت نفرستادیم مگر مردانى را که به آنها وحى مى فرستادیم؛ اگر خود نمى دانید از اهل کتاب- آگاهان به آن- بپرسید.)
قرآن کریم از ما مى خواهد آنچه را نمى دانیم از آگاهان به آن بپرسیم و از علم آنها تبعیّت کنیم.
از این آیه روشنتر در نیاز به پیروى از استاد آگاه، سخن حضرت ابراهیم(علیهالسلام) در خطاب به عمویش آذر است که میفرماید:
-“یا أبَتِ إنّی قَدْ جآءَنی مِنَ الْعِلْمِ مْا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنی أهْدِکَ صِراطاً سَوِیّاً.” (مریم/ 43)
(اى پدر مرا دانشى داده اند که به تو نداده اند. پس، از من پیروى کن تا تو را به راه راست هدایت کنم.)
همچنین آیات مربوط به داستان حضرت موسی(علیهالسلام) و حضرت شعیب(علیهالسلام) که در سوره قصص آمده است بیانگر این نکته است که حتّى انبیاء(علیهمالسلام) هم در مراحلى نیاز به استاد دارند. حضرت موسی(علیهالسلام) مأمور شد ده سال ملازمت و شاگردی حضرت شعیب(علیهالسلام) را بکند تا آماده رهبرى خلق بشود.
دوباره بعد از آن حضرت موسى(علیهالسلام) از حضرت خضر(علیهالسلام) درخواست کرد تا تربیت او را بر عهده بگیرد.
-“قال لَه موسی هَل أتَّبِعُکَ علی أن تُعَلّمن ممّا عُلِّمتَ رُشداً” (کهف/66)
(آیا اجازه میدهی به دنبال تو باشم تا از آنچه از رشد آموختهای به من بیاموزی؟)
شریعت باطن و سرّى دارد، حضرت موسى(علیهالسلام) صاحب شریعت بود و حضرت خضر(علیهالسلام) صاحب سرّ، صاحب شریعت باید در مراحلى از صاحب سرّ تبعیّت کند.
ب. روایات معصومین(علیهم السلام)
-امام سجاد(علیهالسلام)، راهنمایى و هدایت انسانى حکیم و وارسته را سبب نجات از هلاکت و گمراهى مى داند و مى فرماید:
“هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکیمٌ یُرْشِدُهُ”. (مجلسى، بحارالانوار، ج75، ص 159)
(هر که را حکیمى نباشد که او را ارشاد و هدایت کند، هلاک مى شود.)
-امام صادق(علیهالسلام) فرمود:
“یَخْرُجُ أَحَدُکُمْ فَرَاسِخَ، فَیَطْلُبُ لِنَفْسِهِ دَلِیلًا، وَ أَنْتَ بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَجْهَلُ مِنْکَ بِطُرُقِ الْأَرْضِ، فَاطْلُبْ لِنَفْسِکَ دَلِیلا” (کلینى، الکافی، ج 1، ص 185)
(یکی از شما برای مسافرت چند فرسخی خود به دنبال راهنما میگردد، و حال آن که جهلِ تو به راههای آسمان نسبت به راههای زمین زیادتر است! پس برای خود راهنما طلب کن.)
چنانکه در سفر آفاقی و مسافرتهای معمولی دنبال راهنما هستیم پس در سفر انفسی و مسافرتهای آسمانی و ملکوتی به طریق اولی نیاز به راهنما داریم.
-امام علی(علیهالسلام) فرمود: “رَحِمَ الله إمْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَى وَ دُعِیَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بِحُجْزَهِ هَادٍ فَنَجَا”
(خدا رحمت کند کسى را که حکمی را بشنود و خوب فراگیرد و به راه راست خوانده و پذیرفته شود و به دامن راهنمایی چنگ زده و نجات یابد.) (سیّد رضى، نهج البلاغه، خطبه 74، ص 103)
ابن میثم بحرانی در شرح نهجالبلاغه ضرورت استاد و مرشدِ طریق را از سخن امام علی(علیهالسلام) فهمیده و در این بحث دو دیدگاه یعنی نیاز به استاد سلوکی و عدم نیاز به استاد سلوکی را مطرح کرده و تصریح میکند که اکثراً وجود راهنما و استاد را ضروری میدانند:
“أی یکون فی سلوکِه لسبیلِ الله مُقتَدیاً بِاستادٍ مُرشِدٍ عالمٍ لِیتحصَّلَ بهِ نجاتُه. و استعارَ لفظ الحُجزَه لأثرِ الاستاد و سنَّته… و بین اهل السلوک خلافٌ فی أنَّه هل یَضطَرُّ المُریدُ إلی شیخٍ فی سلوکِه أم لا؟ و أکثرُهم یری وجوبَه ، و یفهم مِن کلامِه(علیهالسلام) وجوبُ ذلک” (ابن میثم البحرانى، شرح نهج البلاغه، ج 2 ص 208)
(یعنی: منظور این است که در طى کردنِ راه خدا به استاد مرشد و عالمی اقتدا کند تا نجات خود را به سبب او حاصل نماید. و لفظ “حُجزَه” (دامن) را ذکر فرمود یعنی به دنبال اثر و سنّت و روش استاد باشد.)
و در ادامه میگوید: “و یفهم من کلامه (علیهالسلام) وجوب ذلک”
یعنی: از کلام امام(علیهالسلام) استفاده میشود که سالک در سلوک خود ناگزیر از استاد راه است و این امری لازم و واجب بر اوست.
-قال رسولالله(صلیالله علیه و آله): “الرَّفیقَ ثمَّ الطَّریقَ” (مجلسى، بحارالانوار، ج73، ص 267)
یعنى اوّل باید رفیق و همسفر پیدا کنیم و بعد اقدام به سفر بکنیم.
ملّا صالح مازندرانى در شرح کتاب کافى میگوید: “کما أنّه لابدّ للإنسان المسافر فی قطع المنازل الجسمانیّه من رفیق کما روى “الرّفیق ثمّ الطریق” کذلک لا بدّ للعلم فی قطع المنازل الرّوحانیّه حتّى یبلغ إلى غایه مقصده (مازندرانى، شرح کافی، ج2، ص210)
یعنى همان طور که بر انسان لازم است در مسافرتهای جسمانى و دنیایى براى خود رفیق پیدا کند، همچنین در مسافرتهای روحانى هم باید رفیق داشته باشد تا بتواند به مقصد مورد نظر برسد.
آنچه که از این روایت استفاده میکنیم اینست که در طىّ طریق، رفیق و همسفر لازم و واجب است بنابراین استاد و مرشِد هم در سیر و سلوک عرفانى که راهى طولانى و پر پیچ و خم است، به طریق اولى لازم و ضرورى است زیرا که استاد، بهترین راهنماى انسان است.
-قال الصادق(علیهالسلام): “وَ لَا طَرِیقَ لِلْأَکْیَاسِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَسْلَمَ مِنَ الِاقْتِدَاءِ لِأَنَّهُ الْمَنْهَجُ الْأَوْضَحُ وَ الْمَقْصَدُ الْأَصَح.” (مجلسى، بحارالانوار، ج2، ص 265)
(برای مؤمنان زیرک و باهوش راهی سالمتر از اقتداء (به راهنما و مرشد راه) وجود ندارد زیرا پیروی از آنان، روشنترین راه و صحیحترین مقصد است.)
تربیت انسان و رشد و تعالی انسان به سوی کمالات، به طریق اولی نیاز به استاد دارد و نمیشود این را منکر شد. سلوک بى استاد، موجب طولانى شدن سفر، ذلّت و سرگشتگى میشود. به قول مولوی:
هر که در ره بى قلاووزى رود هر دو روزه راه صد ساله شود
هر که تازد سوى کعبه بیدلیل همچو این سرگشتگان گردد ذلیل
هر که گیرد پیشهای بی اوستا ریشخندی شد به شهر و روستا (مثنوى معنوى)
نمیشود گفت که برخی افراد، بدون استاد پیش رفتهاند و به جایی رسیدهاند، بنابراین وجود استاد ضرورتى ندارد، زیرا که نیاز به استاد یک قاعده است و باید توجّه داشت که صرفِ وجود کرامات در یک شخص، نمیتواند دلیل بر این باشد که او به مقصد نهایى رسیده زیرا که بدست آوردن کرامات، هدف نیست بلکه هدف رسیدن به مقام توحید یعنى نهایت مرتبه معرفت به خداوند است. بنابراین معرفت نزد عرفا از کرامت بالاتر است و عرفاى بزرگ کمتر از خود خرق عادت و کرامت نشان میدهند، زیرا تصرّف در عالم را در محضر حق تعالى که صاحب عالم است، بیادبی میدانند و جز در مواردى که از سوى خداوند داراى اذن باشند، به تصرّف در کائنات دست نمیزنند.
عدّه اى اشکال میکنند که برای هدایت و راهنمایى سالک، پیغمبر خدا(صلیالله علیه و آله) و لطف حق کافى است و قرآن و شریعت، بیان راه خداست، و به شیخ و مربی نیازى نیست.
جواب اینست که شکى نیست در این که دلیلِ راه، حضرت محمّد مصطفی(صلیالله علیه و آله) و ائمّه معصومین(علیهمالسلام) است و لطف حق و قرآن و علم شریعت، بیان راه است و لکن کسی که بیمار میشود، به کتب طبّی و داروهای موجود و عقل خود برای علاج رجوع نمیکند، بلکه به خدمت اطباء مى رود و تسلیم تصرّف ایشان میشود و هر دارویى که ایشان تجویز میکنند، تلخ باشد یا شیرین، استفاده میکند.
تهیه و تنظیم: گروه تحقیقى پژوهشى فروغ توحید
——————————————————
منابع:
1. سعادت پرور، على، جمال آفتاب، چاپ اول، تهران، موسسه تحقیقاتى و انتشاراتى نور، 1386ش
2. قیصرى، داود بن محمود، شرح فصوص الحکم، چاپ اول، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1375ش
3. مجلسى، محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار، چاپ دوم، بیروت، انتشارات دار احیاء التراث العربی، 1403ق
4.کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقّق/مصحّح: غفارى علیاکبر و آخوندى، محمد، الکافى، چاپ چهارم، تهران، انتشارات دار الکتب الإسلامیه، 1407ق
5.سیّد رضى، محمد بن حسین، محقّق/مصحّح: صالح، صبحی، نهج البلاغه، چاپ اول، قم، انتشارات هجرت، 1414ق
6.البحرانى، کمالالدین میثم بن على بن میثم شرح نهجالبلاغه، تهران، انتشارات مؤسّسه نصر، 1378ش
7.مازندرانى، محمد صالح بن احمد، محقّق/مصحّح: شعرانى، ابوالحسن، چاپ اول، تهران، انتشارات المکتبه الإسلامیه، 1382ق
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید ...