
در محضر استاد فروغی (سلّمه الله)
نشان توحید (بخش اوّل)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
هنر انسان اینست که با دستگاه «توحید» آشنا شود. هیچ چیز به اندازه معرفت ارزشمند نیست. سرّ خلقت، معرفت است. هنر بعضی انسانها در این است که نه تنها خود، بلکه دیگران را هم با دستگاه توحید آشنا میکنند. چنین مؤمنی در قیامت، هم به خودش نور میدهد و هم به دیگران «یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»(1) (این پاداش بزرگ) در روزى است که مردان و زنان باایمان را مىنگرى که نورشان پیشرو و در سمت راستشان بسرعت حرکت مىکند (و به آنها مىگویند:) بشارت باد بر شما امروز به باغهایى از بهشت که نهرها زیر (درختان) آن جارى است جاودانه در آن خواهید ماند! و این همان رستگارى بزرگ است!
این آیه شریفه، ظهور عمل مؤمن را بیان میکند. مؤمن در دنیا هم به خودش نور میدهد و هم به دیگران، هم خودش حقیقت را پیدا میکند و هم دست دیگری را میگیرد تا او هم پیدا کند. همین نور است که در قیامت هم از جان انسان به ظهور میآید.
در قیامت هر انسانی برای خود زمین و آسمانی دارد. باید از آسمان خود هر کسی، ستاره و ماه نمایان شود. در آن روز نورانیت از درون خود آدمی به ظهور میآید. اگر کسی شمع داشته باشد در شب تاریک همه جمعیت را راهنمایی میکند یعنی اگر یک نفر نور داشته باشد جمعیت زیادی را راهنمایی میکند اما اگر در کسی نور نباشد همه متحیر و سرگردان میمانند. أمیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) نسبت به عدهای از انسانها میفرماید: «فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَیْرِ نَفْسِهِ تَحَیَّرَ فِی الظُّلُمَاتِ وَ ارْتَبَکَ فِی الْهَلَکَات»(2)پس هر کس خود را به آنچه که شایسته او نیست سرگرم کند در تاریکىها سرگردان گردد، و در مهلکهها گرفتار شود.هر کس برای جان خود کار نکند، در تاریکی عالم متحیر و حیران میماند و راه را گم میکند و به بنبست میرسد. باید با اعمال زیبا، جان خود را تطهیر کند تا در عالم ظلمانی باقی نماند.
انسانها در عالم به دو صورت حیران میمانند:
عدهای هستند که دنیا آنها را حیران میکند و نمیدانند چه کنند؟! عدهای را هم خدا حیران میکند که این خود یک بحث معرفتی مفصلی هست. در حدیثی منسوب به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت میفرماید: «اللّهم زدنی فیک تحیّرا»(3) خدایا مرا نسبت به خودت در حیرت قرار بده.
عشق تو نهال حیرت آمد وصل تو کمال حیرت آمد
بس غرقه حال وصل کآخر هم بر سر حال حیرت آمد
یک دل بنما که در ره او بر چهره نه خال حیرت آمد
نه وصل بماند و نه واصل آن جا که خیال حیرت آمد
از هر طرفی که گوش کردم آواز سؤال حیرت آمد
شد منهزم از کمال عزت آن را که جلال حیرت آمد
سر تا قدم وجود حافظ در عشق نهال حیرت آمد (حافظ)
علامه حسنزاده آملی(سلمه الله) میفرماید: «میوه شجره تکامل انسانى حیرت است و چه میوه شیرینى!»(4) هر دو گروه مذکور در حیرت هستند اما میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.
انسان باید تلاش کند با دستگاه آفرینش آشنا باشد. در این عالم یک دستگاه و یک حکومت وجود دارد آن هم دستگاه «توحید» است. «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا لاتَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطانٍ»(5) اى گروه جنّ و انس! اگر مىتوانید از مرزهاى آسمانها و زمین بگذرید، پس بگذرید، ولى هرگز نمىتوانید، مگر با نیرویى (فوق العاده)!
اگر میتوانید از این عالم فرار کنید پس فرار کنید، به کجا میتوانید فرار کنید در حالیکه همه جا تحت حکومت خداست «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیم»(6) اول و آخر، ظاهر و باطن خداست.
هر مجلسی که در عالم برپا میشود اگر انسان را به دستگاه توحید نرساند، باطل است چرا که اصل، توحید است. تمام اعضا و جوارح انسان در حال حرکت هست؛ گوش، چشم و قلب انسان همه راه میروند و در ظاهر پا هم راه میرود. هر طور نیت کنی، وجودت در آن مسیر راه میرود. قرآن میفرماید: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ»(7) هر انسانی براساس نیتش عمل میکند، اصل نیت است. درون و باطن انسان تمام اعضاء و جوارح او را به حرکت در میآورد بنابراین انسان در عین حال که نشسته، راه میرود. بستگی دارد به اینکه درونت به کجا بند باشد.
باید به خودت نشانه توحید بزنی تا گم نشوی. انسان در این عالم گم میشود. أمیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرماید: «عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضَالَّتَهُ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلَایَطْلُبُهَا»(8) تعجب میکنم از انسانی که وقتی چیزی را گم میکند به دنبالش میگردد اما خودش را گم کرده و به دنبال خود نمیگردد!
در هر عملی انسان باید خودش را بیابد. قرآن میفرماید:«فَأَیْنَ تَذْهَبُون»(9) کجا میروی؟! اول باید نیت کنی تا معلوم شود به کجا میروی تا خودت را گم نکنی.
خدا رحمت کند مرحوم حاج اسماعیل دولابی(ره) را که انسان باسواد و تحصیل کردهای نبود اما از کودکی با علما نشست و برخاست داشت و خداوند به او علم داده بود. گاهی سه ساعت صحبت میکرد و از هر بابی معارف به درون سینهاش ریخته میشد و همه را از أباعبدالله الحسین(علیهالسلام) گرفته بود. در آستانه اهلبیت(علیهمالسلام) انسان خود را گم نمیکند. خداوند نشانی قرار داده تا خود را گم نکنیم. فرمود: «قُلْ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى»(10) بگو: «من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىکنم جز دوستداشتن نزدیکانم [اهل بیتم]. در حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) زیارت میخواندم که مرحوم دولابی(ره) را دیدم و دقایقی در محضرش نشستم. گفتم: آقا موعظهای بفرمایید. فرمود: با عالم یا اهل دلی ارتباط داری؟ گفتم: بله با فلانی ارتباط دارم. فرمود: «بسیار خوب، انسان باید به خودش نشانه بزند تا گم نشود. ما در قدیم به گوسفندان نشانه میزدیم و رها میکردیم تا گم نشوند» در این هیا و هوی عالم انسان خودش را گم میکند، ضالّ و ضالّه میشود.
تهیه و تنظیم: گروه تحقیقی پژوهشی فروغ توحید
—————————————-
منابع:
1. حدید، 12
2. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص 221
3. شرح الأسماء الحسنى(ملا هادی سبزواری)، ص 535
4. هزار و یک کلمه، ج1، ص 78
5. الرحمن، 33
6. حدید، 3
7. اسراء، 84
8. غرر الحکم و درر الکلم، ص 460
9. تکویر، 26
10. شوری، 23
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید ...