بیان اجمالی از تفسیر سوره حمد و شمّهای از آداب تحمید و قراءَت
بدان که علما را اختلاف است در متعلق ((باء)) در بسم الله الرحمن الرحیم و هر کس به حسب مشرب خود از علم و عرفان برای آن متعلقی ذکر نموده ؛ چنانچه علمای ادب از ماده ((ابتداء)) یا ((استعانت )) مثلا اشتقاقی نموده و تقدیر گرفته اند . و این که در بعض روایات نیز وارد است که ((بسم الله )) اءی ، اءستعین ، (25)یا بر وفق مذاق عامه است چنانچه در روایات بسیار شایع است ، و اختلاف احادیث بسیاری به همین معنی محمول است و لهذا در همین باب نیز در ((بسم الله )) حضرت رضا علیه السلام فرموده : اءی اءسم (علی ) نفسی سمه من سمات الله (26) . و یا آن که مقصود از ((استعانت )) لطیفتر از آن است که عامه ادراک می کنند که در آن سر توحید به نحو ادق است .
و بعض اهل معرفت آن را متعلق به ((ظهر)) گرفته و گفته : اءی ، ظهر الوجود ببسم الله (27) و این به حسب مسلک اهل معرفت و اصحاب سلوک و عرفان است که همه موجودات و ذرات کاینات و عوالم غیب و شهادت را به تجلی اسم جامع الهی ، یعنی ((اسم اعظم )) ظاهر دانند . بنابراین ((اسم )) – که به معنی نشانه و علامت است یا به معنی علو و ارتفاع است عبارت از تجلی فعلی انبساطی حق -که آن را ((فیض منبسط)) و ((اضافه اشراقیه )) گویند – می باشد ؛ زیرا که به حسب این مسلک تمام دار تحقق ، از عقول مجرده گرفته تا اخیره مراتب وجود ، تعینات این فیض و تنزلات این لطیفه است و در آیات شریفه الهیه و احادیث کریمه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام مؤ ید این مسلک بسیار است ؛ چنانچه در حدیث شریف کافی می فرماید : ((خداوند خلق فرمود ((مشیت )) را بنفسها ، پس خلق فرمود اشیا را به مشیت ))(28) و از برای این حدیث شریف هر کس به حسب مسلک خود توجیهی نموده ؛ و ظاهرتر از همه آن است که مطابق می شود با این مسلک . و آن این است که مراد از ((مشیت )) مشیت فعلیه است که عبارت از ((فیض منبسط)) است و مراد از ((اشیاء)) مراتب وجود است که تعینات و تنزلات مشیت فعلیه را ، که ظل مشیت ذاتیه قدیمه است ، بنفسها و بی واسطه خلق فرموده ؛ و دیگر موجودات عالم غیب و شهادت را به تبع آن خلق فرموده . و سید محقق داماد(29) قدس سره با مقام تحقیق و تدقیقی که دارد از این حدیث شریف توجیه عجیبی فرموده (30) چنانچه توجیه مرحومه فیض (31) رحمه الله نیز بعید از صواب است . (32)
بالجمله ((اسم )) عبارت است از نفس تجلی فعلی که به آن ، همه دار تحقق متحقق است و اطلاق ((اسم )) بر امور عینیه در لسان خدا و رسول و اهل بیت عصمت علیهم السلام بسیار است ؛ چنانچه ((اسماء حسنی )) را فرمودند ما هستیم . و در ادعیه شریفه و باسمک الذی تجلیت علی فلان بسیار است . (33) و متحمل است که ((بسم الله )) در هر سوره متعلق به خود آن سوره باشد ؛ مثلا ، بسم الله سوره مبارکه ((حمد)) متعلق به حمد است و این مطابق ذوق عرفانی و مسلک اهل معرفت است ؛ زیرا که اشاره به آن است که حمد حامدان و ثنای ثناجویان نیز به قیومیت اسم ((الله )) است بنابرانی ، ((تسمیه )) در مقدمه جمیع اقوال و اعمال – که یکی از مستحبات شرعیه است – برای تذکر آن است که هر قول و عملی که از انسان صادر می شود به قیومیت اسم الهی است ؛ زیرا که جمیع ذرات وجود تعین ((اسم الله )) و به اعتباری خود آن ها ((اسماءالله )) هستند و بنابراین احتمال ، معنی ((بسم الله )) در نظر کثرت ، در هر سوره و هر قول و فعلی مختلف است و فقها گفته اند بسم الله برای هر سوره تعیین باید شود ؛ و اگر برای یک سوره بسم الله گفته شد ، سوره دیگر را با آن نتوان ابتدا کرد و آن مطابق مسلک فقهی نیز خالی از وجه نیست و مطابق این تحقیق وجیه است و به نظر اضمحلال کثرات در حضرت اسم الله اعظم ، برای تمام بسم الله ها یک معنا است .
چنانچه این دو نظر در مراتب وجود و منازل غیب و شهود نیز هست : در نظر کثرت و رؤ یت تعینات ، موجودات متکثر و مراتب وجود و تعینات عالم اسمای مختلفه رحمانیه و رحیمیه و قهریه و لطفیه است و در نظر اضمحلال کثرات و انمحای انوار وجودیه در نور ازلی فیض مقدس ، جز از فیض مقدس و اسم الهیه نیز هست : به نظر اول ، حضرت واحدیت مقام کثرت اسما و صفات ، و جمیع کثرات از آن حضرت است و به نظر ثانی ، جز از حضرت اسم الله الاعظم اسم و رسمی نیست این دو نظر ، حکیمانه و با قدم فکر است و اگر نظر عارفانه شده به فتح ابواب قلب و با قدم سلوک و ریاضیات قلبیه ، حق تعالی با تجلیات فعلیه و اسمیه و ذاتیه گاهی به نعت کثرت و گاهی به نعت وحدت در قلوب اصحاب آن تجلی کند و اشاره به این تجلیات در قرآن شریف شده است گاهی صراحتا ، مثل و اشاره به این تجلیات در قرآن شریف شده است و گاهی صراحتا ، مثل قوله تعالی فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا و خر موسی صعقا (34) . و گاهی اشاره ، شریفه سوره ((انعام ))(35) و ((النجم ))(36) مذکور است ؛ و در اخبار و ادعیه معصومین (ع ) اشاره به آن بسیار است ؛ خصوصا در دعای عظیم الشاءن ((سمات )) که منکران را جراءت انکار سند و متن آن نیست و مقبول عامه و خاصه و عارف و عامی است و در آن دعای شریف مضمونهای عالی مقام و معارف بسیار است که شمیم آن قلب عارف را بیخود کند و نسیم آن نفخه الهیه در جان سالک دمید ؛ چنانچه می فرماید : و بنور وجهک الذی تجلیت به للجبل فجعلته دکا و خر موسی صعقا ، و بمجدک الذی ظهر علی طور سیناء فکلمت به عبدکه و رسولک موسی بن عمران علیه السلام و بطلعتک فی ساعیر و ظهورک فی جبل فاران (37) بالجمله ، سالک الی الله باید به قلب خود در وقت ((تسمیه )) بفهماند که تمام موجودات ظاهره و باطنه و تمام عوالم غیب و شهادت در تحت تربیت اسماء الله بکله به ظهور اسماءالله الاعظم است ؛ پس ، محامد او از برای حق و عبادت و اطاعت و توحید و اخلاص او همه به قیومیت اسم الله است و چون این مقام و لطیفه الهیه در قلب او محکم و مستقر شد به واسطه تذکر شدید که غایت عبادات است – چنانچه خدای تعالی در خلوت انس و محفل قدس به کلیم خود موسی بن عمران فرمود : اننی اءناالله لااله اءنا فاعبدنی و اءقم الصلوه لذکری ، (38) غایت اقامه صلوه را ذکر خود قرار داد – پس بعد از تذکر شدید ، راه دیگر از معارف به قلب عارف باز شود و جذب به عالم وحدت شود تا آن که لسان حال و قلبش آن شود که بالله الحمدالله (39) و اءنت کما اءثنیت علی نفسک و اءعوذ بک منک . (40) .
این اجمالی از سر تعلیق ((باء)) بسم الله ، و شمه ای از معارفی که از آن استفاده شود . و اما اسرار ((باء)) و نقطه تحت الباء ، که در باطن مقام ولایت علوی است و مقام جمع الجمع قرآنی است ، پس آن مجالی واسعتر می خواهد .
و اما حقیقه الاسم ، پس از برای آن ، مقام غیبی ، و غیب الغیبی ، و سری و سرالسری است ، و مقام ظهور ، و ظهور الظهوری . و چون اسم علامت حق و فانی در ذات مقدس است ، پس هر اسمی که به افق وحدت نزدیکتر و از عالم کثرت بعیدتر باشد در اسمیت کاملتر است و اتم الاءسماء اسمی است که از کثرات ، حتی کثرت علمی ، مبرا باشد ؛ و آن تجلی غیبی احدی احمدی است در حضرت ذات به مقام ((فیض اقدس )) که شاید اشاره به آن باشد کریمه شریفه اءو اءدنی ؛ (41) و پس از آن تجلی ، به حضرت اسم الله الاعظم است در حضرت واحدیت ؛ و پس از آن ، تجلی به ((فیض مقدس )) است ؛ و پس از آن ، تجلیات به نعت کثرت است در حضرات اعیان الی اخیره دارالتحقق . و نگارنده در رساله مصباح الهدایه (42) و رساله شرح دعای سحر(43) تفصیل این اجمال را داده ام .
و ((الله )) مقام ظهور به ((فیض مقدس )) است اگر مراد از ((اسم )) تعینات وجودیه باشد و اطلاق ((الله )) به آن از جهت اتحاد ظاهر و مظهر و فنای اسم در مسمی بی اشکال است ؛ و شاید کریمه الله نور السموات و الارض (44) و کریمه هوالذی فی السماء و فی الارض اله (45) اشاره به همین مقام و شاهد این اطلاق باشد و مقام واحدیت و جمع اسمار و به عبارت دیگر مقام ((اسم اعظم )) است اگر مقصود از اسم مقام تجلی به ((فیض مقدس )) باشد و این شاید ظاهرتر از سایر احتمالات باشد و مقام ذات یا مقام ((فیض اقدس )) است اگر مقصود از اسم ((اسم اعظم )) باشد و مقام ((رحمن )) و ((رحیم )) به حسب این احتمالات فرق می کند ؛ چنانچه واضح است .
و ((رحمن )) و ((رحیم )) ممکن است برای اسم باشند ، و ممکن است صفت برای ((الله )) باشند ؛ و مناسبترین آن است که صفت ((اسم )) باشند ، زیرا آنها در تمحید صفت الله هستند ؛ و بنابراین ، از احتمال تکرار مصون می شود گرچه اگر صفت ((الله )) باشند نیز توجیه دارد و تکرار نیز نکته بلاغت هست و اگر صفت ((اسم )) گرفتیم ، تاءیید کند که مراد از ((اسم )) اسمای عینیه است ، زیرا که متصف به صفات ((رحیمانیه )) و ((رحیمیه )) نیست مگر اسمای عینیه پس اگر مراد از ((اسم )) ذاتی و تجلی به مقام جمعی باشد ، ((رحمانیت )) و ((رحیمیت )) از صفات ذاتیه است که در تجلیات به مقام واحدیت برای حضرت ((اسم الله )) ثابت است ، و رحمت رحمانیه و رحیمیه فعلیه از تنزلات و مظاهر آنها است ، ((رحمانیت )) و ((رحیمیت )) از صفات فعلند . پس ، رحمت رحمانیه بسط اصل وجود داشت ؛ و این عام است برای تمام موجودات ولی از صفات خاصه حق ، زیرا که در بسط اصل وجود از برای حق تعالی شریکی نیست ، و دیگر موجودات از رحمت ایجادی دستشان کوتاه است ولا مؤ ثر فی الوجود الا الله و لا اله فی دار التحقیق الالله .
و اما رحمت ((رحیمیه )) که هدایت هادیان طریق نیز از رشحات آن است ، مخصوص سعدا و فطرتهای علیین هست ؛ ولی از صفات عامه است که دیگر موجودات را از آن حظ و نصیبی هست ؛ گرچه در سابق عدم شمول اشقیا را از جهت نقصان آنها است نه تحدید رحمت و لهذا هدایت دعوت برای جمیع عایله بشری است چنانچه قرآن شریف دلالت بر آن دارد و نیز به نظری ، رحمت ((رحیمیه )) مختص به حق تعالی است و دیگری را در آن شرکت نیست و در روایات شریفه به حسب اختلاف نظر و اعتبار ، بیان رحمت رحیمیه را مختلف فرموده اند : گاهی فرموده اند : ان الرحمن اسم خاص لصفه عامه ؛ والرحیم اسم عام لصفه خاصه (46) و فرموده اند : الرحمن بجمیع خلقه و الرحیم بالمؤ منین خاصه (47) و فرموده اند : یا رحمن الدنیا و رحیم الآخره (48) و فرموده اند : یا رحمن الدنیا و الآخره و رحیمهما (49)
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید ...