تحقیق حکمی
بدان که مالکیت حق تعالی مثل مالکیت بندگان نیست مملوکات خود را ؛ و مثل مالکیت سلاطین نیست مملکت خود را ؛ چه کار که این ها اضافاتی است اعتباریه و اضافه حق به خلق از این قبیل نیست ؛ گرچه در نزد علمای فقه این طور مالکیت برای حق تعالی طولا ثابت است ؛ و آن نیز منافات با آنچه در این نظر ملحوظ و مذکور است ندارد و از قبیل مالکیت انسان اعضا و جوارح خود را نیز نیست ؛ و از قبیل مالکیت او قوای ظاهریه و باطنیه خود را نیز نیست ؛ گرچه این مالکیت نزدیکتر است به مالکیت حق تعالی از سایر مالکیتهای مذکوره در سابق و از قبیل مالکیت نفس افعال ذاتیه خود را از شؤ ون نفس است ، مثل ایجاد ضور ذهنیه که قبض و بسطش تا اندازه ای در تحت اراده نفیس است ، نیز نیست و از قبیل مالکیت عوالم عقلیه مادون خود را نیز نیست ؛ گرچه آنها متصرف هم در این عوالم به اعدام و ایجاد باشند ؛ زیرا که تمام دارد تحقق امکانی ، که ذل فقر در ناصیه آنها ثابت است ، محدود به حدود و مقدر به قدر می باشند ولو به حد ماهیتی ؛ و هر چه محدود به حد باشد ، با فعل خود به قدر محدودیتش بینونت عزلی دارد و احاطه قیومی حقانی ندارد ؛ پس تمام اشیاء به حسب مرتبه ذات خود با منفعلات خود متباین و متقابل می باشند ، و به همین جهت احاطه ذاتیه قیومیه ندارند .
و اما مالکیت حق تعالی که به اضافه اشراقیه و احاطه قیومیه است ، مالکیت ذاتیه حقیقیه حقه است که به هیچ وجه شایبه تباین عزلی در ذات و صفاتش با موجودی از موجودات نیست و مالکیت آن ذات مقدس به همه عوالم علی السواء (است ) ، بدون آن که با موجودی از موجودات به هیچ وجه تفاوت کند یا به عوالم غیب و مجردات محیطتر و نزدیکتر باشد از عوالم دیگر ؛ چه که آن مستلزم محدودیت و بینونت عزلی شود و ملازم با افتقار و امکان شود ؛ تعالی الله عن ذلک علو کبیرا . چنانچه اشاره به این معنی ممکن است باشد قول خدای تعالی : نحن اءقرب الیه منکم (81) . و نحن اءقرب الیه من حبل الورید(82) و الله نور السموات والاءرض (83) و هوالذی فی السماءاله و فی الارض اله (84)و له ملک السموات والارض (85) . و قول رسول خدا از قرار منقول : لو دلیتم بحبل الی الارضین السفلی ، لهبطتم علی الله (86) و قول حضرت صادق در روایت کافی : فلا یخلو منه مکان ، ولا یشتغل به مکان ، ولا یکون الی مکان اءقرب منه الی مکان (87)و قول حضرت امام علی نقی علیه السلام : واعلم ، اءنه اذا کان فی السماء الدنیا فهو کما هو علی العرش والاشیاء کلها له سواء علما و قدره و ملکا و احاطه (88) .
و با این که مالکیت ذات مقدسش به همه اشیاء و همه عوالم علی السواء است ، مع ذلک در آیه شریفه می فرماید : مالک یوم الدین . این اختصاص ممکن است برای این باشد که ((یوم الدین )) یوم الجمع است ؛ از این جهت ، مالک ((یوم الدین )) که یوم الجمع است مالک ایام دیگر که متفرقات است می باشد ؛ والمتفرقات فی النشئه الملکیه مجتمعات فی النشئه المکوتیه .
و یا برای آن است که ظهور مالکیت و قاهریت حق تعالی مجده در ((یوم الجمع )) که یوم رجوع ممکنات است به باب الله و صعود موجودات بفناء الله است می باشد .
و تفصیل این اجمال به طوری که مناسب با این رساله است ، آن است که تا نور وجود و شمس حقیقت در سیر تنزلی و نزول از مکامن غیب به سوی عالم شهادت است ، روبه احتجاب و غیبت است ؛ و به عبارت دیگر، در هر تنزلی تعینی است و در هر تعین و تقیدی حجابی است و چون انسان مجمع جمیع تعینات و تقیدات است ، محتجب به تمام حجب هفتگانه ظلمانیه و حجب هفتگانه نوریه ، که آن ارضین سبع و سموات سبع به حسب تاءویل است ، می باشد ؛ و شاید رد به ((اسفل السافلین )) نیز عبارت از احتجاب به جمیع انواع حجب باشد و از این احتجاب شمس وجود و صرف نور در افق تعینات ، به ((لیل )) و ((لیله القدر)) تعبیر می توان نمود و مادامی که انسان در این حجب متحجب است ، از مشاهده جمال ازل و معاینه نور اول محجوب است و چون در سیر صعودی جمیع موجودات از منازل سافله عالم طبیعت به حرکات طبیعیه – که در جبله ذات آنها از نور جاذبه فطره اللهی به حسب تقدیر ((فیض اقدس )) در حضرت علمیه به ودیعت نهاده شده – رجوع به وطن اصلی و میعاد حقیقی نمودند – چنانچه در آیات شریفه اشاره به این معنی بسیار است – از حجب نورانیه و ظلمانیه دوباره مستلخص شوند و مالکیت و قاهریت حق تعالی جلوه کند و حق به وحدت و قهاریت تجلی فرماید ، و در این جا که رجوع آخر به اول و اتصال ظاهر به باطن شد و حکم ظهور ساقط و حکومت باطن جلوه نمود ، خطاب از حضرت مالک علی الطلاق آید – و مخاطبی جز ذات مقدس نیست – : لمن الملک الیوم – و چون مجیبی نیست خود فرماید : لله الواحد القهار(89) .
و این یوم مطلق که یوم خروج شمس حقیقت از حجاب افق تعینات (است ) ((یوم دین )) است به یک معنی ؛ زیرا که هر موجودی از موجدات در ظل اسم مناسب خود فانی در حق شود و چون نفخه صور دمد ، از آن اسم ظهور کند و با توابع آن اسم قرین گردد ، فریق فی الجنه و فریق فی السعیر (90)
و انسان کامل در این عالم ، به حسب سلوک الی الله و هجرت به سوی او ، از این حجب خارج شود و احکام قیامتت و ساعت و یوم الدین برای او ظاهر و ثابت شود ؛ پس ، حق با مالکیت خود بر قلب او ظهور کند در این معراج صلاتی ؛ و لسان او ترجمان قلبش باشد و ظاهر او لسان مشاهدات باطنش گردد و این است یکی از اسرار اختصاص مالکیت به ((یوم الدین )) .
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید ...