تنبیهٌ آخر
بدان که ((حمد)) چون در مقابل ((جمیل )) است و از آیه شریفه استفاده شود که حمد و ستایش برای مقام اسم اعظم که اسم جامع است ، که دارای مقام ربوبیت عالمیان و رحمت ((رحمانیه )) و ((رحیمیه )) و ((مالک یوم دین )) است ثابت است پس این اسمای شریفه یعنی رب و رحمن و رحیم و مالک را باید در تحمید مدخلیتی به سزا باشد و ما پس از این در ذیل قول خدای تعالی : مالک یوم الدین به بیانی تفصیلی ذکری از این مطلب می نماییم.
و اکنون راجع به تناسب مقام ربوبیت عالیمان با ((تحمید)) سخن می گوییم و آن از دو جهت متناسب است:
یکی آن که چون خود حامد از عالمیان بلکه خود گاهی عالمی براءسه است ، بلکه در نظر اهل معرفت هر یک از موجودات عالمی براءسه می باشد ، تحمید حق کند که او را با دست تربیت مقام ربوبیت از ضعف و نقص و وحشت و ظلمت نیستی هیولانی ، به قوت و کمال و طماءنینه و نورانیت عالم انسانیت آورد ؛ و از منازل جسمی و عنصری و معدنی و نباتی و حیوانی در تحت نظامی مرتب به حرکات ذاتیه و جوهریه و عشقهایی فطری و جلبی عبور داد و به منزلگاه انسانیت که اشرف منازل موجودات است رسانید و پس از این نیز تربیت کند تا آن که آنچه در وهم تو ناید آن شوم .
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم انا الیه راجعون (68)
و دیگر آن که چون تربیت نظام عالم ملک از فلکیات و عنصریات و جوهریات و عرضیات آن ، مقدمه وجود انسان کامل است و در حقیقت این ولیده عصاره عالم تحقق و غایه القصوای عالمیان است و از این جهت آخر ولیده است ، و چون عالم ملک به حرکت جوهریه ذاتیه متحرک است و این حرکت ذاتی استکمالی است به هرجا منتهی شد آن غایت خلقت و نهایت سیر است ، و چون به طریق کلی نظر در جسم کل و طبع کل و نبات کل و حیوان کل و انسان کل افکنیم انسان آخرین ولیده ای است که پس دست تربیت حق تعالی در تمام دار تحقیق به تربیت انسان پرداخته است و الانسان هو الاءول و الآخر.
و این که ذکر شد ، در افعال جزئیه و نظر به مراتب وجود داشت ؛ والا به حسب فعل مطلق از برای فعل حق تعالی غایتی جز ذات مقدسش نیست چنانچه در حال خود مبرهن است و نظر به افعال جزئیه نیز چون کنیم ، غایت خلقت انسان عالم غیب مطلق است ؛ چنانچه در قدسیات وارد است : یابن آدم خلقت الاءشیاء لاجلک و خلقک لاءجلی (69) و در قرآن شریف خطاب به موسی بن عمران علی نبینا و آله و علیه السلام فرماید : واصطنعتک لنفسی (70) و نیز فرماید : و اءنا اخترتک (71)پس ، انسان مخلوق ((لاجل الله )) و ساخته شده برای ذات مقدس اوست ؛ و از میان موجودات او مصطفی و مختار است ؛ غایت سیرش وصول به باب الله و فنای ذات الله و عکوف به فناء الله است ؛ و معاد او الی الله و من الله و فی الله بالله است ؛ چنانچه در قرآن فرماید : ان الینا ایابهم (72) و دیگر موجودات به توسط انسان رجوع به حق کنند ، بلکه مرجع و معاد آن ها به انسان است ؛ چنانچه در زیارت جامعه ، که اظهار شمه ای از مقامات ولایت را فرموده ، می فرماید : و ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم و می فرماید : بکم فتح الله و بکم ، یختم (73) و اینکه در آیه شریفه حق می فرماید : ان الینا ایابهم ثم ان علینا حسابهم (74) و در زیارت جامعه می فرماید : و ایاب الخلق الیکم و حسابهم علیکم سری از اسرار توحید ، و اشاره به آن است که رجوع به انسان الکامل رجوع الی الله است ؛ زیرا که انسان کامل فانی مطلق و باقی به بقاء الله است و از خود تعین و انیت و انانیتی ندارد ، بلکه خود از اسمای حسنی و اسم اعظم است ؛ چنانچه اشاره به این معنی در قرآن و احادیث شریفه بسیار است .
و قرآن شریف به قدری جامع لطایف و حقایق و سرایر و دقایق توحید است که عقول اهل معرفت در آن حیران می ماند ؛ و این ، اعجاز بزرگ ، این صیحه نورانیه آسمانی است نه فقط حسن ترکیب و لطف بیان و غایت فصاحت و نهایت بلاغت و کیفیت دعوت و اخبار از مغیبات و احکام و اتقان تنظیم عائله و امثال آن ، که هر یک مستقلا اعجازی فوق طاقت و خارق عادت است بلکه می توان گفت این که قرآن شریف معروف به فصاحت شد و این اعجاز در بین سایر معجزات مشهور آفاق شد ، برای این بود که در صدر اول اعراب را این تخصص بود و فقط این جهت از اعجاز را ادارک کردند ؛ و جهات مهمتری که در آن موجود بود و جهت اعجازش بالاتر و پایه ادراکش عالی تر بود اعراب آن زمان ادراک نکردند . الان نیز آنهایی که هم افق آنها هستند ، جز ترکیبات لفظیه و محسنات بدیعیه و بیانیه چیزی از این لطیفه الهیه ادراک نکنند و اما آنهایی که به اسرار و دقایق معارف آشنا و از لطایف توحید و تجرید باخبرند ، وجهه نظرشان در این کتاب الهی و قبله آمالشان در این وحی سماوی همان معارف آن است و به جهات دیگر چندان توجهی ندارند و هر کس نظری به عرفان قرآن و عرفای اسلام که کسب معارف از قرآن نمودند کند و مقایسه مابین آن ها با علمای سایر ادیان و تصنیفات و معارف آنها کند ، پایه معارف اسلام و قرآن را ، که اس اساس دین و دیانت و غایه القصوای بعث رسل و انزال کتب است می فهمد ؛ و تصدیق به این که این کتاب وحی الهی و این معارف معارف الهیه است برای او مؤونه ندارد.
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید ...