اسلام اعظم
در این حال وارد عالم اسلام اعظم می گردد . در اینجا خود را جوهری می بیند یکتا و گوهری بی همتا ، بر عالم طبیعت محیط و از موت و فنا مصون و از کشاکش متضادّات فارغ ، در خود صفا و بهاء و ضیائی مشاهده می نماید که فوق ادراک عالم طبیعت است چون در این حال ، سالک از عالم طبیعت مرده و حیات تازه ای یافته است و با اینکه به ظاهر در عالم ملک و ناسوت است ولی موجودات ناسوتی را با صورتهای ملکوتی خواهد دید و هر چه از مادّه بر او روی نماید او را به صورت ملکوتی مشاهده می کند ، و به حال او ضرری نمی رساند چون به قیامت انفسیّه وسطی رسیده پرده بر کنار رفته و بسی از امور خفیّه بر او ظاهر گردیده و بسیاری از احوال عجیبه او را حاصل شده است . این مرتبه همان مقام اسلام اعظم است که در آیات قرآنیّه به طور روشن از آن ذکر شده است .
ا وَ مَنْ کانَ مَیْتا فَأحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورا یَمْشی بِهِ فِی النّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ [64]
و هکذا قوله تعالی :
مَنْ عَمِلَ صَالِحا مِنْ ذَکَرٍ اوْ انْثَی وَ هُوَ مُؤْمِنُ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ اجْرَهُمْ بِاحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ [65]
مخفی نماند که در این موقع سالک به واسطه آنچه از خود مشاهده می کند ممکن است او را اعجاب و انانیّت درگیرد و بزرگترین دشمن جانی و قتّال او که نفس خود اوست با او روبرو گردد چنانکه در حدیث وارد است که :
اعدی عدوّک نفسک التّی بین جنبیک . [66]
و اگر در این حال عنایت ربّانیّه او را انقاذ نکند به کفر اعظم مبتلا می شود . و به همین کفر اشاره فرموده اند که : النّفس هی الصّنم الأکبر [67] این بت پرستی بود که حضرت إبراهیم علیه السّلام از آن به خدا التجاء نموده و دوری آن را از خدا طلبید : وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ انْ نَعْبُدَ الْأصْنامَ [68] چه پرظاهر است که در حقّ حضرت خلیل – الرحمن پرستش اصنام مصنوعه غیر متصوّر است . و همین شرک است که حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله از آن به خدا پناه برد و عرض کرد :
اللّهمَّ انّی اعوذ بک من الشّرک الخفیّ . [69]
پس باید سالک به یاری و مدد الهی تصدیق به نیستی خود نموده و اذعان به عجز و ذلّت و عبودیّت و مملوکیّت خود نموده انانیّت را بدرود کند تا کفر اعظم دامن او را درنگیرد و به اسلام اعظم موفّق آید . بعض از بزرگان عرفاء در دوران عمر خود تلفّظ به کلمه «ما» و «من» نکردند و همیشه می گفتند : بنده آمد و رفت ، و بعض دیگر تفصیل می دادند ، آنچه را که از حسن و جمال ، و مستند به ذات حقّ بود به او نسبت می دادند ، و هر چه راجع به آنان بوده و ساحت قدس الهی از آن بری بود به خود نسبت می دادند ، و آنچه ممکن بود استنادش به خود آنها و به خدا ، به صیغه جمع مثل ما و نحن می آوردند و این طریقه را از داستان حضرت خضر و موسی علیهما السلام استفاده نموده اند آنجا که خضر فرمود :
امَّا السَّفینَهُ فَکانَتْ لِمَساکینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأرَدْتُ أنْ أعیبَه [70]
چون عیب به ذات الهی استناد نپذیرد لهذا به صیغه مفرد آورده و به خود نسبت داده است .
وَ امَّا الْغُلامُ فَکَانَ ابَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینا انْ یُرْهِقَهُمَا طُغْیانا وَ کُفْرا – فَأَرَدْنا انْ یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْرا مِنْهُ زَکَاهً وَ أقْرَبَ رُحْما [71]
چون قتل ، ممکن الاستناد به حضرت خضر و به خداست لهذا به صیغه جمع آورده شده است .
وَ امَّا الْجِدارُ فَکَانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَهِ وَ کَانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کان ابُوهُمَا صَالِحا فَأرَادَ رَبُّکَ انْ یَبْلُغا أشُدَّهُما وَ یَسْتَخْرِجا کَنْزَهُم [72]
چون توجّه به خیر و اراده کمال و نفع ، مستند به ذات الهی است لهذا نسبت به پروردگار داده شده است . و همچنین از سخنان حضرت إبراهیم علیه السّلام این طریقه از تکلّم مشهود است آنجا که گفت :
الَّذِی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدِینِ – وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ – وَ اذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ [73]
در اینجا مرض را به خود و شفا را به خدا نسبت داده است .
رسیدن به مقام اسلام اعظم و رفض انانیّت نفس که محلّ بروز و ظهور شیطان است باید به توفیق الهی صورت گیرد .
حاج امام قلی نخجوانی که استاد معارف مرحوم آقا سیّد حسن آقا قاضی والد مرحوم آقا حاج میرزا علی آقا قاضی – رضوان الله تعالی علیهم – بود و در نزد مرحوم آقا سیّد قریش قزوینی – رضوان الله علیه – در اخلاقیّات و معارف الهیّه مراتب استکمال را طیّ می نمود گوید : «پس از آنکه به سنّ پیری و کهولت رسیدم شیطان را دیدم که هر دوی ما در بالای کوهی ایستاده ایم . من دست خود را بر محاسن خود گذارده و به او گفتم : مرا سنّ پیری و کهولت فرا گرفته اگر ممکنست از من درگذر . شیطان گفت : این طرف را نگاه کن . وقتی نظر کردم درّه ای را بسیار عمیق دیدم که از شدّت خوف و هراس عقل انسان مبهوت می ماند . شیطان گفت : در دل من رحم و مروّت و مهر قرار نگرفته اگر چنگال من بر تو بند گردد جای تو در ته این درّه خواهد بود که تماشا می کنی» .
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید ...