ایمان اکبر
وقتی که دل سالک به نور اسلام اکبر منوّر گردید گاه و بیگاه بر او حالی دست می دهد که علاوه بر ادراک شعوری مشاهده می کند که هر چه هست مستند به باری تعالی است و به عبارت دیگر خدای را در همه احوال حاضر و ناظر می یابد ، و این همان مرحله شهود و اسلام اکبر است . و چون هنوز به سرحدّ کمال نرسیده است که به تمام ارکان بدن سرایت کند و اعضاء و جوارح را متصرّف گردد لهذا موانع مادّیّه و مشاغل و شواغل طبیعیّه او را از این حال صرف نموده و در حال اشتغال به شغلی آن شهود را از دست می دهد و غفلت او را می گیرد . لذا باید سالک با عزم راسخ ایستادگی نموده و آن حال را به مقام ملکه بالا برد و به کمال برساند تا شواغل خارجیّه نتوانند مسیر شهودی سالک را تغییر دهند و بر حال او غلبه کنند . لذا باید این اسلام را از مقام دل به مقام روح سرایت دهد تا آن اجمال به تفصیل پیوندد ، و به امر روح آن حالت تمام قوای ظاهری و باطنی را فرا گیرد و از حال به ملکه برسد . و این مقام همانست که عرفاء از آن تعبیر به احسان می نمایند چه خداوند کریم در قرآن مجید می فرماید : وَ الَّذینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا [56] ، ولی به این اکتفا ننموده پس از آن می فرماید : وَ إنَّ اللَهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ [57]
بنا براین مجاهد فی سبیل الله تا به مرتبه احسان نرسد نتواند بر سبل هدایت الهیّه دست یابد .
از حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله سؤال کردند که معنی احسان چیست ؟ فرمود : ان تعبد الله کأنّک تراه ، و ان لم تکن تراه فإنّه یراک . [58]
یعنی : باید انسان چنان خدای را عبادت کند که او را ببیند و اگر بدین کیفیّت قادر بر عبادت او نباشد در مرحله متأخّر چنان خدای را عبادت کند که گوئی خدای او را می بیند .
تا هنگامی که اسلام اکبر سالک به ایمان اکبر نرسیده فقط گاه و بیگاه بر او حال احسان دست داده و عبادات را با شوق و رغبت و میلی وافر انجام می دهد امّا وقتی که به ایمان اکبر رسید از حال احسان به ملکه محسنین می رسد . در این موقع جزئیّات و کلّیّات افعال سالک از سرچشمه شوق و میل و رغبت آب خورده همه را به طیب خاطر اتیان می کند ، زیرا در این موقع ایمان به روح سرایت کرده و چون روح سلطان و فرمانفرمای جمیع اعضاء و جوارح است همه را به کار خود وامی دارد و کار بر همه سهل و آسان می گردد ، همه آنها منقاد و مطیع روح بوده و دقیقه ای از آنات از اطاعت او سر باز نمی زنند . خداوند تبارک و تعالی در حقّ این طائفه می فرماید :
قَدْ أفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَ الَّذین هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ [59]
چون اشتغال به لهویّات متفرّع بر میل و رغبت به آنهاست و سالک مؤمن به ایمان اکبر که به مرتبه احسان رسیده و در او ملکه شده ابدا میل و رغبتی به آنها ندارد ، و از طرف دیگر چون می داند که دو محبّت و شوق در یک دل جای نمی گیرد لقوله تعالی : ما جَعَلَ اللَهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ [60] اگر در دل سالکی میل و رغبت به امور لهویّه باشد إنّا [61] کشف می کنیم که میل و رغبت الهی در او نبوده و چنین قلبی منافق خواهد بود ، چه در مورد امور راجع به خدای تعالی اظهار میل می کند و در امور لغویّه و لهویّه نیز رغبت و میل دارد . و این نفاق ، نفاق اکبر است که در مقابل ایمان اکبر قرار دارد ، و تسلیم و اطاعت قلبی آن متولّد از رغبت و اشتیاق باطنی نیست بلکه متولّد از عقل و زائیده خوف و ملاحظه کاریهائی است که در انسان پدید می گردد . و اشاره به همین نفاق است قوله عزّ من قائل :
وَ اذا قَامُوا الَی الصَّلاهِ قامُوا کُسالَی [62]
سالک هنگامی به ایمان اکبر می رسد که هیچ درجه از درجات این نفاق در او نباشد و به هیچ وجه افعال او ناشی از مدرکات عقلیّه و صلاح اندیشی و محافظه کاری و مسبّب از خوف نباشد بلکه صرفا بر اساس اشتیاق و محبّت و به داعیه عشق و میل و رغبت انجام گیرد .
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید ...