پنجم: ثبات و دوام
و توضیح این معنی احتیاج به ذکر مقدّمه ای دارد و آن اینکه : آنچه از اخبار و آیات استفاده می شود آنست که آنچه از ذوات خارجیّه که با حسّ ما مدرک می شود و آنچه از افعال که در خارج به جا می آوریم و در جهان مادّه صورت تحقّقی به خود می گیرد دارای حقائقی هستند ماوراء این تجسّمات خارجیّه مادّیّه جسمانیّه ، و ماوراء این ظواهر و محسوسات حقائقی است عالی مرتبه و مجرّد از لباس مادّه و زمان و مکان و سایر عوارض آن . و چون آن حقائق از مقام واقعیّت خود تنزّل کند به این صور مادّیّه مدرکه در جهان خارج تجسّم پیدا می کند ، و آیه مبارکه قرآن مجید : وَ انْ مِنْ شَیْ ءٍ الا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ الا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ [36] بر آن صراحت دارد . و به طور اجمال تفسیر آن اینست که : به طور کلّی و عموم ، آنچه در این جهان مادّه تحقّق دارد قبل از تحقّق خارجی خود دارای حقیقتی دیگر بوده بدون لباس تقدیر و اندازه ، و لکن در موقع نزول و تنزیل طبق علم باری تعالی به اندازه های معیّن و مشخّص اندازه گیری شده و به تقدیرات الهی مقدّر و محدود گردیده است : مَا اصَابَ مِنْ مُصِیبَهٍ فِی الْأرْضِ وَ لا فی انْفُسِکُمْ الا فی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ انْ نَبْرَأَهَا انَّ ذَلِکَ عَلَی اللَهِ یَسِیرٌ [37]
صورت خارجیّه چون مقدّر و محدود است و مبتلی به عوارض مادّیّه از کون و فساد است دستخوش فنا و زوال و نفاد است : مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ [38] لیکن آن حقائق عالیه مجرّده که حکم خزائن را دارند و وجهه آنان وجهه تجرّد و ملکوتی است جز ثبات و دوام و کلّیّت چیزی بر آنها مترتّب نمی گردد : وَ مَا عِنْدَ اللَهِ بَاقٍ [39] و اشاره به همین معنی و حقیقت است حدیث متّفق علیه بین الفریقین : نحن معاشر الأنبیاء امرنا ان نکلّم النّاس علی قدر عقولهم . [40] و این حدیث راجع به جهت بیان کیفیّات حقائق است نه کمّیّات آنها ، و دلالت دارد بر آنکه ما گروه پیامبران الهی پیوسته حقائق عالیه را تنزّل داده موافق با فهم و ادراک شنونده بیان می نمائیم . و این به جهت آنست که عقول بشری در دنیا به علّت توجّه و التفات به زینت های دنیا و زخارف آن و آرزوهای پوچ و طولانی تیره و کدر شده است و نمی تواند آن حقائق را به همان درجه از صفا و واقعیّتی که دارد ادراک کند ، لذا انبیاء عظام مانند کسی که بخواهد حقیقتی را برای کودکان ساده لوح بیان کند مجبورند آن حقیقت را تنزّل داده و از آن ، تعابیری که موافق ادراک محسوسات آن کودکان است بنمایند . پیغمبران عظام به وسیله مقام شرع و شریعت که پاسدار آن هستند چه بسا از آن حقائق زنده تعابیری نموده اند که می رساند آن حقائق فاقد حسّ و شعورند و حال آنکه هر یک از این ظواهر شرعیّه از نماز و روزه و حجّ و جهاد و صله رحم و صدقات و امر به معروف و نهی از منکر و غیر این ها دارای حقیقتی هستند زنده و با شعور و ادراک .
سالک کسی را گویند که با قدم سلوک و مجاهده بخواهد بعون الله و توفیقه در سایه ذلّ عبودیّت و خاکساری و تضرّع و ابتهال ، کدورت و قشر نفس و عقل را کنار زده و با عقل پاک و نفس روشن و نورانی بی غلّ و غش و با صفا و جلای خود آن حقائق عالیه را در همین نشأه مادّیّه و جهان ظلمانی مشاهده کند . چه بسا اتّفاق می افتد که سالک همین وضوء و نماز را به صورت واقعی خود مشاهده می کند و می بیند که از حیث شعور و ادراک هزاران مرتبه از صورت جسمانیّه خارجیّه آن امتیاز دارد چنانکه راجع به صور مثالی عبادات در عالم برزخ و قیامت و تکلّم انسان با آنها در اخبار ائمّه طاهرین – صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین – مطالبی ارزنده و بسیار نفیس وارد است ، و در قرآن مجید راجع به نطق جوارح و سمع و بصر آیه ای است . پس نباید گمان کرد که مسجد عبارت است از همین خشت و گل ، بلکه آن را واقعیّتی است زنده و مدرک و شاعر ، لذا در اخبار آمده است که در فردای قیامت قرآن و مسجد نزد پروردگار خود شکایت می نمایند .
شخصی از سالکین راه خدا به بستر خود آرمیده بود چون خواست از این پهلو به آن پهلو بغلطد ناگهان از زمین ناله ای شنید . چون علّت را طلب کرد خودش ادراک کرد یا به او گفتند که این ناله زمین از فراق شما بوده است .
باری چون این مقدّمه معلوم شد حال می گوئیم که : سالک باید به واسطه اعمال مترتّبه و مداوم خود آن صورت ملکوتیّه مجرّده را در نفس خود تثبیت کند تا از حال به مقام ملکه ارتقاء یابد .
سالک باید به واسطه تکرار هر عملی حظّ روحانی و ایمانی خود را از آن عمل دریافت کند و تا این معنی برای او حاصل نشود دست از عمل باز ندارد . و آن جنبه ملکوتی ثابت عمل وقتی حاصل می گردد که سالک بطور ثبات و دوام به عمل اشتغال ورزد تا اثرات ثابته اعمال فانیه خارجیّه در صقع نفس رسوخ پیدا کند و متحجّر گردد و دیگر پس از تثبیت و استقرار قابل رفع نباشد .
پس سالک باید سعی کند عملی را که مطابق استعداد اوست انتخاب کند و اگر احیانا ثبات و دوام آن را عازم نیست اختیار ننماید ، زیرا در صورت متارکه عمل ، حقیقت و واقعیّت عمل به مخاصمه برمی خیزد و آثار خود را بالمرّه جمع نموده و با خود می برد ، و در نتیجه آثاری ضدّ آثار عمل در نفس پدید می آید ، نعوذ بالله .
معنی مخاصمه آنست که چون سالک آن عمل را ترک گفت حقیقت آن عمل به طور عکس العمل از سالک دوری می جوید و آثار و خصوصیّات خود را نیز با خود می برد . و چون آن عمل ، عمل نورانی و خیر بوده است چون ناحیه نفس از آن آثار نورانی خالی گردد ناگزیر آثار ضدّ آن از ظلمت و تیرگی و شرور جایگزین آن خواهد شد . و حقیقت آنست که لایوجد عند الله الا الخیر [41] ، و امّا الشّرور و القبائح و الظّلمات انّما هی من أنفسن [42] . بنابراین هر عیب و نقص که پدید آید از ناحیه افراد بشر است ، و الشَّرُّ لیس إلیک [43] . و بر این اساس نیز روشن می شود که فیوضات الهیّه اختصاصی نبوده بلکه از صقع ربوبی و از مقام رحمت نامتناهی متوجّه عموم افراد بشر است از مسلم و یهود و نصاری و مجوس و آتش پرست و بت پرست ، لکن خصوصیّات موجوده در قوابل ، به سوء اختیار آنها سبب می گردد که این رحمت واسعه در بعضی افاده سرور و بهجت و شادی نماید و در بعضی دگر ایجاد غم و اندوه .
این مطلب را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید ...